تو این مقاله میخوام به شما بگم که داستان سرایی برای برندها به چه اندازه در رشد کسب و کار کمک می کنه. اما قبل از اینکه بخوام وارد اصل ماجرا یعنی ۳دلیل برای اثبات داستان گویی در رشد کسب و کار بشم بهتره بدونیم کلا استوری تلینگ یا همون داستان سرایی چی هست؟! اونم تو یک جمله
داستان سرایی هنر نمایش برند از ابتدای شکل گیری تا اوج است. مشتریان همیشه دوست دارند بدانند چرا باید از شما خرید کنند و مزیت شما نسبت به بقیه رقبایتان چیست؟ افراد دوست ندارند محصول به آنان فروخته شود بلکه دوست دارند تا خودشان برای خرید محصول اقدام کنند. در مسیر داستان مشتری درک می کند که با استفاده از محصول شما، زندگی او بهتر خواهد شد و استفاده از محصول یا خدمت شما مشکل او را حل خواهد کرد.
چرا داستان سرایی مهم است ؟
در گذشته مشتریان با انتشار محصول جدید اقدام به خرید می کردند و مدیران از فروش محصول آسوده خاطر بودند، امروزه به علت ارائه محصولات متنوع با کیفیت های گوناگون، مشتریان حق انتخاب دارند و احتمال خرید از شما پایین می آید. قصهگویی باعث میشود تا مشتری در اتمسفر ذهنی شما قرار گرفته و برای خرید از شما اقدام کند. زمانی که شما شکست ها و موفقیت های خود را در مسیر قصه گویی قرار میدهید، مشتری به شما اعتماد میکند. امروزه کمتر برند موفقی را می توانید پیدا کنید که داستانی نداشته باشد.
آیا واقعاً داستان سرایی می تواند به رشد تجارت شما کمک کند؟
من قبلاً به تجارت و داستان سرایی به عنوان دو جهان یا موجودیت جداگانه فکر می کردم. در طرز تفکر قبلی من ، قصه گفتن این بود که شما چگونه با مردم ارتباط برقرار می کنید و روابط بین فردی برقرار می کنید و تجارت از طریق تبلیغات رسمی و بازاریابی به جلا و متقاعد کردن تبدیل می شود.
با تحقیق و تمرین ، من از نزدیک دیده ام که چگونه بهترین و م موثرترین ابزار برای ایجاد تجارت و برندینگ شما ، قصه گویی است.
به چه دلیل؟! به این سه دلیل:
۱ – ما برای داستان زاده شده ایم
انسان ها از قرن ها پیش داستان می گفتند – اطلاعات و داستانهایی را از نسلی به نسل دیگر از طریق ابزارهای خلاقانه داستان انتقال می دادند. اگرچه نحوه ی داستان گویی با گذشت زمان تکامل یافته اند (به عنوان مثال نقشه های غار در مقابل ارتباطات شفاهی در مقابل چاپخانه و یا قصه های معروف مادربزرگها) ، همه ما برای دریافت اطلاعات از طریق داستان ها طراحی شده ایم.
سازماندهی اطلاعات و حقایق در مورد کسب و کار شما در یک ساختار داستانی موثر است زیرا با اصلات وجودی ما که داستان دوست داریم هماهنگ است. این موضوع یعنی داستان سرایی، برند شما را انسانی می کند و نقطه ی شروع بسیار مناسب برای ارتباط با مخاطب است. داستان برند شما، آغاز ارتباط موثر شما با مخاطب است. جای مادربزرگ باشید!
۲ – داستان ها اعتماد ایجاد می کنند.
همه ما می دانیم یا یاد گرفته ایم که مصرف کنندگان از کسانی که به آنها اعتماد دارند خرید می کنند. دنیای بازاریابی غالباً مانند یک تیراندازی در تاریکی احساس می شود که می خواهد تعیین کند چه محتوایی تولید شود که در میان بقیه برجسته باشد و به مردم کمک کند تا به ما اعتماد کنند. در دنیایی کاملا پیچیده قرار است به پیچیده ترین موجود این دنیا ( انسان ) شلیک کنیم!
به نظر شخصیم ما کلا قضیه ی برندسازی در بخش رقبا را بد متوجه شدیم. همیشه به ما گفته اند که برای جذب مخاطب باید با رقبا بجنگید! ابزار جنگ هم لیست بلندبالاییست مانند اینها : خلاقیت، کیفیت محصول، پیام گیراتر و رساتر، لوگوی خفن تر! و … تمامی اساتید به ما گفته اند که شروع به تبلیغات کنید ، امیدواریم افراد مناسب برند شما را ببینند و بنگگگگگگ در صورتیکه برند خوبی درست کرده باشید مخاطب وفادار میشود. نه اینکه اینها نباشند ، هستند اما بخش خیلی کوچک. واقعیت این است که مخاطب اصلا ما را نمی شناسد
لحظه ای به دوستی های خود بیندیشید. آیا این درست نیست که افرادی که بیشترین اطلاعات را درباره شما و داستان شما دارند ( و بالعکس ) ، کسانی هستند که بیشتر به آنها اعتماد دارید؟ در تجارت هم همینطور است. اگر شما صاحب مشاغل هستید و به دنبال این هستید که چگونه بتوانید اعتماد مردم را به دست بیاورید ، کافیست مادربزرگ قصه ی برند خود باشید.
این چرخه است:
شما می خواهید تجارت خود را توسعه دهید. شما باید مشتری بیشتری بدست آورید و بنابراین باید اعتماد بیشتری با مصرف کنندگان ایجاد کنید. برای ایجاد اعتماد بیشتر ، باید داستان های بیشتری را به اشتراک بگذارید.
۳ – رفتار مصرف کننده تغییر کرده است.
چند دهه قبل ، مردم از اولین شرکتی که پس از جستجو در Google نشان داده می شد ، یا حتی مدت ها پیش ، اولین مشاغل ذکر شده در YellowPage و یا نمونه ی داخلی خودمان یعنی کتاب اول را میدیدند و احتمالا خرید می کردند. و معمولا هم بر طبق حروف الفبا بود و شرکت هایی که با حروف الف و ب شروع می شدند احتمالا بیشتر دیده می شدند . البته این موضوع در خصوص گوگل صدق نمی کند.
امروزه ، با دسترسی به اینترنت و اطلاعات فراوان ، جایگاه برند همچنان مهم است ، اما ارزش ها نیز اهمیت دارند. مصرف کنندگان به این توجه دارند که کدام یک از مشاغل با ارزش های خودشان مطابقت دارند. به تجربه خودم ، وقتی می خواهم محصولی بخرم یا در کاری سرمایه گذاری کنم ، به نیاز اصلی خودم ( حتی در ناخودآگاه) توجه می کنم و تا مطمئن نشوم که برند روبرویم با این نیازهایم مطابقت دارد، اقدام به خرید نمیکنم. من می خواهم اطمینان حاصل کنم که نیاز من ارزش کمی جستجو را دارد و برای همین به سمت برندهایی میروم که با ارزش وجودی من انتطباق بیشتری دارند. به نظرم اکثر شما هم همینطور هستید.
نزدیک به 90 درصد مردم امروز بر اساس ارزش خرید می کنند. این بدان معناست که رفتار مصرف کننده به سمت توجه بیشتر به ارزشهای کسب و کار شما سوق داده شده است ، زیرا می داند که آنها می توانند به شما اعتماد کنند و شما نیز نقش خود را برای بهتر کردن دنیا به دنیا می آورید. به عنوان کسی که باعث زایش چندین برند شده است ،بهترین برندی که با اقبال مخاطب روبرو شده ، همان برندینست که داستان بیشتری برای مخاطب تعریف کرده ام. می توانید بخشی از این داستان سرایی را در وب سایت شرکت وانیا مشاهده کنید. جایی که از بچه ی مجازی خودم یعنی وانیا صحبت کردم ( اینجا ). خیلی از مشتریانم دقیقا به خاطر همان یک صفحه به سمت ما آمده و به ما سفارش برنامه نویسی اختصاصی وب سایت را داده اند. و یا بعضا بعد از سالها سراغ دخترم را گرفته اند و فکر می کردند واقعا دختری با این نام دارم.
انسان اولیه دور آتش جمع میشدند و برای هم داستان تعریف می کردند و اینگونه در قبایل ، انسان ها، تداوم همکاری و شوق دیدن و دیده شدن هر شب را داشتند. همین امر را در برند خود توسعه دهید و سعی کنید داستانی برای گفتن داشته باشید تا دیگران شوق شنیدن داستان شما را داشته باشند