در سال 1995، انجلو اسپوتو(Anglelo Spoto)، یک مشاور بهداشت روانی ، کتابی تحت عنوان دورنمای تیپشناسی یونگ (چاپ اول، 1988) منتشر کرد. وی در این کتاب راجع به پدیده ای که آن را «شیدایی تیپشناسی» می نامید، صحبت کرد که به محبوبیت و انتشار وسیع سیستمهای مبتنی بر روانشناسی تیپهای شخصیتی یونگ (بهویژه MBTI) اشاره داشت، هرچند این نظریه تنها بخشی از آثار گسترده یونگ را شامل می شد. اسپوتو پیشبینی کرد که این شیدایی از بین می رود، اما من می گویم که در دو دهه بعدی، این شیدایی پرشورتر از قبل شده است.
اسپوتو برای «زیادهروی» در شیفتگی و تحسین تیپشناسی شخصیتی که اغلب در افراد ایجاد می شود، دلیلی آورد که من از صمیم قلب با آن موافقم. همانطور که وی می گوید، «خودشناسی» و جستجوی «فرم، نسبتها، وضوح و هماهنگی» یک عنصر اساسی در طبیعت بشر (کهنالگو) است. تیپشناسی یونگ مستقیماً بر نیاز انسان بر نظم و درک خود انگشت می گذارد. تا زمانی که کسی از این موضوع خیلی دور نشود و اصراری بر قرار گرفتن همه چیز در مدل مرتب شده تیپشناسی یونگ نداشته باشد، با اشتیاق به این شیدایی می پیوندم تا از تیپشناسی به عنوان یک اصل راهنمای زندگی استفاده کنم.
نظریه کارل گوستاو یونگ در مورد تیپهای روانشناختی حول مشاهدات تجربی وی از الگوهای موجود در رفتار انسان متمرکز است. وی چهار ظرفیت یا کارکرد شناختی اساسی مغز انسان را تعریف کرد. در ادامه، مقدمهای برای زبان کارکردها ارائه می شود.
چهار کارکرد شناختی اساسی
یونگ دو مورد از این کارکردها را کارکردهای ادراکی و دو مورد دیگر را قضاوتی نامید. ادراک عبارت از گرفتن اطلاعات است، درحالیکه قضاوت عبارتست از ارزشگذاری اطلاعات و تصمیمگیری راجع به آن است که با آن چه کار بکنیم. دو کارکرد ادراکی عبارتند از حس و شهود، در حالی که دو کارکرد قضاوتی عبارتند از احساس و تفکر.
نگرش (جهت) کارکردهای شناختی
یونگ همچنین مشاهده کرد که هر چهار کارکرد را می توان در دو طریق مختلف، یا به بیرون به سمت جهان (برونگرا) یا به درون به سمت جهان درون (درونگرا) هدایت کرد. این امر در مجموع به 8 کارکرد منجر می شود که در جدول زیر بهطور خلاصه بیان شده است. افراد معمولا از هر دو کارکرد برونگرا و درونگرا استفاده میکنند، به همین دلیل است که بسیاری از افراد احساس می کنند که بهاصطلاح «میانگرا» هستند. در واقعیت، آنها از کارکردهایی استفاده می کنند که در حوزههای مختلف زندگی به لحاظ نگرش متفاوتند.
هر کارکرد، کارکرد خاص خود را در مغز شما دارد. آن یا به راه ادراک اطلاعات رهنمون می شود و یا قضاوت آن. آن یا به دنیای بیرون مربوط می شود و یا به دنیای درون شما ( یعنی برونگرا یا درونگرا).
یک فرد کاملاً کارآمد بهینه قادرست بهطور آگاهانه از هر 8 کارکرد در مواقع لزوم استفاده کند، هرچند اکثر ما اگر بتوانیم کنترل یک جفت از آنها را به دست آوریم، احساس خوبی خواهیم داشت! این جوهره کار من است که به شما کمک کنم تا کارکردهای خود را درک کرده و در استفاده از آنها ماهر شوید.
شکل زیر تجزیه کارکردهای یونگ را نشان می دهد.
خانواده کارکرد
یک خانواده کارکرد ترتیب و مسیری را توصیف می کند که ترجیح می دهید از چهار کارکرد خود استفاده کنید. از آنجا که چهار کارکرد پایه (S، N، T، F) وجود دارد، در خانواده کارکرد چهار شیار وجود دارد که بهطور کلی کارکردهای مورد نظر شما را برحسب کاهش سهولت استفاده، تمایز و کنترل آگاهانه مرتب می کند.
یونگ توضیح داد که هر کس از بین این هشت کارکرد دارای یک کارکرد ترجیحی است که به عنوان کارکرد غالب وی عمل می کند. شما در تمام دوران زندگی خود از این کارکرد استفاده کرده و آن را رشد می دهید و بر شخصیت شما حاکم است. شما 7 کارکرد دیگر را دارید، اما آنها ناخودآگاهتر هستند و به همین دلیل کمتر در دسترستان هستند. آنها معمولا بهطور غیرمنتظره و شاید ناپخته وارد زندگی آگاهانه شما میشوند. روند خودسازی یا تفرد، مستلزم آوردن این کارکردهای دیگر از ناخودآگاه به خودآگاه، آموختن راجع به آنها و تمرین استفاده از آنهاست، تا زمانی که بتوانید آنها را با مهارت در زندگی خود به کار گیرید.
در جوانی، به طور معمول پرورش کارکرد دوم خود موسوم به کارکرد کمکی را آغاز می کنیم، چرا که بهعنوان یاریگر و متعادلکننده کارکرد غالب عمل می کنیم. اگر کارکرد غالب شما درونگرا باشد، کارکرد کمکی شما ببه احتمال زیاد برونگرا خواهد بود تا تعادل برقرار می شود؛ و چنانچه کارکرد غالب شما یکی از کارکردهای ادراکی (S یا N) باشد، آنگاه کارکرد کمکی شما قضاوتی (T یا F) خواهد بود، که آن هم بهخاطر برقراری تعادل است.
کارکرد ادراکی و کارکرد قضاوتی باقیمانده شیارهای سوم (کارکرد سوم) و چهارم (کارکرد غیرعادی) خانواده کارکردی شما را پر خواهد کرد، اما به ترتیب مخالف دو مورد اول. بنابراین اگر کارکردهای اول و دوم شما به ترتیب قضاوتی و ادراکی باشد، آنگاه کارکردهای سوم و چهارمتان به ترتیب ادراکی و قضاوتی خواهد بود. کارکرد سوم دارای نگرشی مخالف کارکرد دوم و کارکرد چهارم نیز دارای نگرشی مخالف کارکرد اول خواهد بود. این چهار کارکرد به اتفاق هم کارکردهای اصلی خانواده کارکرد شما را تشکیل می دهند.
چهار کارکرد باقیمانده به نوعی سایه چهار کارکرد اول هستند (به نوعی که من آنها را تفسیر می کنم). فقط نمی خواهم آنها را کارکردهای سایه بنامم، زیرا مفهومی نسبتا ارعابآور و در خفا دارد، و می خواهم که این چهار کارکرد در خانواده کارکردهای ما مورد استقبال قرار گیرند. من به آنها بهعنوان کارکردهای پسزمینه اشاره خواهم کرد.
انواع MB، همانطور که در شکل زیر نشان داده شده، میانبر مناسبی برای حضور در خانواده کارکرد شما به شمار می آیند.
خانوادههای کارکرد برای هر تیپ شخصیتی مایرز بریگز. چهار کارکردهای اصلی در ستون اول ذکر شده و کارکردهای پسزمینه در سمت راست آنها ذکر شده است. خانواده کارکرد همراه تیپ شخصیتی شما، مبنای جریان کارکرد شما خواهد بود.
خوب… خانواده کارکرد خود را با استفاده از میانبر MB یافتید… اما این به چه معناست؟ در اینجا خصوصیات بیشتری از هر یک از این هشت کارکرد ارائه شده تا به شما در آشنایی هرچه بهتر با آنها کمک کند.
ترتیب و اولویت خاص استفاده شما از این کارکردها بر همه جوانب زندگی از جمله شخصیت، رفتار، واکنشها، نقاط قوت، نقاط ضعف، و روابطتان اثرگذار است. من با هدف استفاده عملی از این اطلاعات در تقریبا هر زمینه از زندگی، روش جریان کارکرد را ایجاد کردهام.