تنها حدود 5000 هزار سال پیش، مغز انسان با پیشرفت بزرگی روبرو شد: ساختن مدارهای عصبی که میتوانستند خراشهای روی لوحهای گلی و نمادهای موجود در نقاشی غارها را تفسیر کنند، و بدین ترتیب ظرفیت ارتباط صداهای زبان گفتاری با علائم انتزاعی و بصری که به آنها کلمات میگوییم ارتقا پیدا کرد. به بیان دیگر، انسان توانست خواندن را بیاموزد.
عمل خواندن، سمفونی فعالیت مغز را فعال میکند، یعنی نه تنها سیستمهای بینایی و شنوایی، که مدارهای عصبی را که منجر به ایجاد معنا، تحریک احساسات، و رمزگذاری حافظه میشوند. وقتی شما میخوانید، مغز شما خیلی بیشتر از درک سادهی کلماتی که پیش رویتان قرار داد به انجام میرساند: شما را قادر میسازد با افرادی که هرگز ملاقات نکردهاید همدلی کرده، با ایدههایی که شما را به چالش کشیده و برایتان الهامبخش هستند درگیر شده، و دنیاهای دیگر را تصور کنید.
یعنی میتوانید آنچه را که میخوانید به خاطر بسپارید.
وقتی دارید این مطلب را میخوانید، درست همین الان، متوجه میشوید که با حرکت چشمان شما روی کلمات، به سختی مفهوم آنها را درک میکنید. ممکن است به انتهای همین پاراگراف برسید و متوجه شوید واقعاً نمیتوانید تمامی کلمات قبلی را در ذهنتان بازیابی کنید.
اگر اینگونه باشد، چندان هم وضعیت بدی ندارید. در مقالهی پژوهشی که در سال 2012 زیمینگ لیو، استاد علوم اطلاعات در دانشگاه ایالتی سن خوزه که به مطالعه ی رفتار خواندن میپردازد نوشته، اینگونه بیان شده که وقتی ما متنی دیجیتال را میخوانیم، برخلاف کلماتی که روی کاغذ قرار دارند، تمایل بیشتری داریم از خواندن دقیق پرهیز کنیم. به گفتهی ماریانا ولف نویسندهی کتاب پروست و ماهی مرکب:
داستان و علم خواندن مغز و همچنین کتاب خواننده به خانه باز میگردد: خواندن مغز در دنیای دیجیتال، با توجه به اینکه صفحات نمایش حضوری روزافزون در زندگی ما پیدا کردهاند، این نوع از جهشهای چشمی به هنجاری نوین در مطالعه مبدل شده اند.
براساس تحقیقات خانم ولف در زمینه ی عصب شناسی عمل خواندن، او فکر میکند این شکل از خواندن سریع به تخریب یکی از مهمترین مزایای بزرگترین جهش تکاملی بشر – یعنی لذت – منجر میشود. او همچنین توضیح میدهد چرا بسیاری از مردم به دشواری آنچه را که چند لحظه پیش خواندهاند به خاطر میآورند.
به منظور درک این مسئله که چرا ما در اغلب موارد آنچه خواندهایم را از یاد میبریم، بایستی بدانیم چه چیزی در ذهن خوانندگان سبب جلب توجه یا پرت شدن حواسشان میشود. کسانی که در خواندن تمرکز دارند، بصورت مداوم بین آنچه میخوانند و آنچه از قبل میدانند ارتباط برقرار کرده، و ارزیابی میکنند چگونه این مطالب با تجربیات گذشتهشان مطابقت دارد. در ادامه سعی میکنند تصمیم بگیرند آیا با آنچه که میخوانند یا دیدگاه شخص دیگر موافقت دارند یا نه. خانم ولف میگوید: «فرضیهسازیهای زیادی در لوب فرانتال مغز رخ میدهد: اوه، این درست است. این همان معنی را میدهد. اوه، یک لحظه صبر کند، آیا این مسئله واقعاً درست است؟»
اما زمانی که افراد سعی میکنند متن را سریعتر بخوانند، و یا نیمی از تمرکز خود را بر کلماتی که مقابلشان است قرار میدهند، آنگاه دیگر نمیتوانند خود را در سطحی قرار دهند که امکان اینگونه تحلیلهای انتقادی وجود داشته باشد. بدین ترتیب دچار حواس پرتی و عجله شده و تواناییشان در ایجاد ارتباطات مناسب برای تطابق آنچه میخوانیم با اطلاعات قبلی کاهش مییابد. خانم ولف میگوید:
«بدین ترتیب شما صرفاً خاطرهای از آن خواهید داشت. اما در سطحی عمیقتر، زمان کافی برای تحکیم و تثبیت این مسئله – فرآیند عصبی رمزگذاری یک تجربه بعنوان حافظه – نخواهید داشت.»
اما این اتفاق همیشه هم بد نیست. گاهی فراموش کردن آنچه پیش روی ما قرار میگیرد، برای عملکرد در دنیای پیچیده امری ضروری است. مونیکا روزنبرگ، عصبشناس شناختی در دانشگاه شیکاگو در اینباره میگوید: «اطلاعات زیادی در جهان وجود دارد که ما تمامی آنها را نمیتوانیم پردازش کنیم.» توجه ابزاری مهم برای فیلتر کردن این اطلاعات، و جداسازی مواردی است که در حافظهی ما قرار میگیرند. ترفندی که به کار گرفته میشود، به کار گرفتن همزمان توجه و حافظه در هنگام خواندن است که به ما امکان میدهد مواردی را که میخواهیم به یاد بیاوریم انتخاب کرده و همه چیزهای دیگر را نادیده بگیریم (یا فراموش کنیم).
روزنبرگ در آزمایشگاه خود، اهمیت توجه را در به یاد آوردن آنچه میخوانیم مشاهده کرده است. بعنوان مثال، او در مطالعهای در سال 2018 دریافت وقتی از افراد خواسته میشود نوشتهای مربوط به تاریخ یونان را بخوانند، کسانی که الگوهای فعالیت مغزی آنان توجه و تمرکز بیشتری را نشان میدهد، در به یاد آوردن آنچه که خوانده بودند بهتر عمل میکنند.
دستاورد عملی این مسئله ساده است: اگر میخواهید آنچه را که میخوانید بهتر به خاطر بسپارید، پیش از شروع به مطالعه، تمامی تلاش خود را برای از بین بردن حواس پرتی به کار بگیرید. روزنبرگ میگوید:
«من همیشه خودم را در حالی مییابم که تلاش میکنم مقالهای را بخوانم، اما سپس حواسم به ایمیلم، و یا دانشجویی که وارد شده و دربارهی پروژهی پژوهشیاش صحبت میکند پرت میشود، و آنگاه مقدار کمی از آنچه خواندهام را به یاد میآورم.»
از نظر خانم ولف، دوری از حواسپرتی به معنای آفلاین بودن، و دوری از ایمیل و سایر وسوسههای اینترنت است. او میگوید «اگر بخواهم نکتهای را به خوانندگان بگویم این است که سعی کنند مطالب را از روی نسخههای چاپی بخوانند، یعنی چیزی که نیازمند خواندن کندتر و عمیقتر است، و این کار را صرفاً به مدت 20 دقیقه انجام دهند.» بویژه با خواستههای همیشگی در زندگی مدرن، تلاش برای ایزوله شدن به مدت یک یا دو ساعت و تمرکز بر روی خواندن برای اغلب ما موضوعی غیرواقعی جلوه میکند. به همین دلیل تمرکز کوتاهمدتتر، همانطور که خانم ولف میگوید، در طول برنامهی شلوغ کاری و با توجه به مشغلهی ذهنی فراوان، بهتر عمل خواهد کرد.
مطالعهی فعال – یادداشت برداری، طراحی، و صحبت با یک دوست دربارهی متن – میتواند به ارتباط ذهنی بین اطلاعاتی که در حال استفاده از آن هستید و آنچه از قبل میدانید کمک شایانی کرده و میزان بازیابی اطلاعات را بیشتر کند. این مسئله به معنای هایلایت کردن، بازخوانی، یا بازنویسی هرآنچه میخوانید به شکلی منفعل نیست، بلکه مفهوم آن تلاشی مؤثر در راستای مشارکت و متعهد بودن به متن خواهد بود: پیاده کردن کامل افکار، پرسشها و ارتباطات خود، چه به شکل حاشیهنویسی و چه یادداشت برداری در جایی دیگر.
خانم ولف میگوید، متأسفانه هیچ راه میانبری برای مطالعه در این سطح عمیق وجود ندارد. اما پاداش حاصله ارزش تلاش کردن را خواهد داشت. او با تمرینی که خود، به مدت 20 دقیقه در روز انجام داده موفق شده لذت غرق شدن در مطالعه را بدست آوردن – یعنی این احساس که در کتاب گم شده است.
او اضافه میکند:
«خوانندهی خوب، به جایی فراتر از دانش، احساسات و درک چشماندازها حرکت میکند، یعنی به قلمرویی که دورترین افکار ما قادر به ایجاد آن هستند.»
هدف نهایی خواندن، نه به خاطر سپردن، بلکه تأمل و بینش کافی است.